که سرمایۀ مالی یا علمی او کم است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نه درخورد سرمایه کردی کرم تنک مایه بودی از آن لاجرم. (بوستان). وگر تنگدستی تنک مایه ای سعادت بلندش کند پایه ای. (بوستان). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
که سرمایۀ مالی یا علمی او کم است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نه درخورد سرمایه کردی کرم تنک مایه بودی از آن لاجرم. (بوستان). وگر تنگدستی تنک مایه ای سعادت بلندش کند پایه ای. (بوستان). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
چیز بی قدر و ارزش و کم مایه و بی قیمت و کم بها. (آنندراج) : چو نان خورده شد کار می ساختند سبک مایه جایی بپرداختند. فردوسی. ، نادان و جاهل. (ناظم الاطباء) : بوغاء، مردم سبک مایه و گول. (منتهی الارب) : سبک مایه ضحاک بیدادگر بدین چاره بگرفت گاه پدر. فردوسی. همانگه که خشم آورد پادشا سبک مایه خواند ورا پارسا. فردوسی. بدو گفت این نزد بهرام بر بگو ای سبک مایۀ بدگهر. فردوسی. ، فقیر و درمانده: بفریاد سبک مایه رسیدن ستمگر را طمع از وی بریدن. (ویس و رامین)
چیز بی قدر و ارزش و کم مایه و بی قیمت و کم بها. (آنندراج) : چو نان خورده شد کارِ می ساختند سبک مایه جایی بپرداختند. فردوسی. ، نادان و جاهل. (ناظم الاطباء) : بوغاء، مردم سبک مایه و گول. (منتهی الارب) : سبک مایه ضحاک بیدادگر بدین چاره بگرفت گاه پدر. فردوسی. همانگه که خشم آورد پادشا سبک مایه خواند ورا پارسا. فردوسی. بدو گفت این نزد بهرام بر بگو ای سبک مایۀ بدگهر. فردوسی. ، فقیر و درمانده: بفریاد سبک مایه رسیدن ستمگر را طمع از وی بریدن. (ویس و رامین)